اصل هشتم
نظام جهان بر پایه علت و معلـول استـوار است، و میـان پدیده هـاى آن رابطه عِلّى ومعلولى برقرار مى باشد. تأثیر هر پدیده در پدیده دیگر مشروط بهاذن و مشیت الهى بوده، و اراده حکیمانه الهى بر این استوار گردیده استکه فیاضیّت خویش را غالباً از طریق نظام اسباب و مسبّبات تحقق بخشد.
قرآن کریم هر دو مطلب فوق را بیان کرده است: هم اینکه میان پدیده هاى طبیعى رابطه سببیّت حاکم است، و هم اینکه تأثیرگذارى هر علت و سببى در جهان، وابسته به اذن و مشیت کلّى الهى است. در مورد نخست کافى است به آیه زیر توجه نماییم:
(وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمراتِ رِزْقاً لَکُمْ) (بقره/22): از آسمان آب فرو آورد و به سبب آن آب میوه هایى را براى روزى شما (از دل خاک) بیرون آورد.
ودر مورد دوم نیز توجه به آیه زیر کافى است:
(وَالْبَلَدُ الطَیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبّهِ)(اعراف/58) و گیاه سرزمین پاکیزه به اذن پروردگار مى روید.و به همین مضمون است آیات :102، 249، 251/بقره، 49، 166/ آل عمران.(1)
اصل نهم
هستى مساوى با طبیعت مادى نیست، بلکه بخشى از جهان آفرینش را
1 . براى آگاهى بیشتر در این باره به کتابهاى تفسیر و کلام از آن جمله به المیزان:1/72 والالهیات:2/51ـ54 رجوع شود.
ماوراء طبیعت تشکیل مى دهد که در اصطلاح قرآن «جهان غیب» نامیده مى شود. همان طور که پدیده هاى مادى به اذن خداوند در یکدیگر تأثیر مى گذارند، همچنین موجودات غیبى نیز در جهان طبیعت به اذن الهى مؤثر مى باشند، و به تعبیر دیگر: وسایط فیض الهى اند. قرآن کریم تأثیرگذارى فرشتگان الهى را در حوادث جهان طبیعت یادآور شده است، آنجا که مى فرماید:
(فَالمُدَبِّراتِ أَمْراً) (نازعات/5) :سوگند به تدبیرکنندگان امور جهان خلقت.
(وَ هُوَ القاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً)(انعام/61): اوست قاهر بر بندگانش، و نگهبانانى را بر شما مى فرستد.
از آیات روشن فوق، نتیجه مى گیریم که جهان آفرینش ـ اعم از طبیعت و ماوراء طبیعت ـ با نظام سببیت حاکم بر آن، قائم به مشیت الهى و وابسته به او است.
اصل دهم
جهان یک واقعیت هدایت شده است و تمام ذرات جهان، در هر مرتبه اى هستند، به فراخور حال خود از نور هدایت برخوردارند. مراتب این هدایت عمومى و کلى را، هدایت طبیعى، غریزى و تکوینى تشکیل مى دهد. قرآن کریم در آیات مختلف از این هدایت تکوینى و عمومى یادکرده که یکى از آنها را مى آوریم:
(رَبُّنَا الّذی أعطى کُلَّ شَیء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى)(طه/50): پروردگار ما کسى است که آفرینش هر چیزى را به او داد، آنگاه آن را هدایت نمود.
اصل یازدهم
نظام آفرینش، نظام اکمل و احسن است.دستگاه هستى به عالیترین وجه طراحى گردیده و نظامى کاملتر و نیکوتر از آن قابل تصور نیست، قرآن کریم مى فرماید: (الّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیء خَلَقَهُ)(سجده/7): خدایى که هر چیزى را به طور نیکو آفریده است.و نیز مى فرماید:(فَتَبارَکَ اللّهُ أَحسَن الخالِقِینَ) (مؤمنون/14); بدیهى است احسن بودن خالق ملازم با احسن بودن مخلوق است.
برهان عقلى که بر این اصل اقامه مى شود آن است که، فعل هر فاعلى از حیث کمال و نقص متناسب با صفات و کمالات او است، چنانچه فاعل از نظر صفات وجودى نقصانى نداشته باشد، فعل او نیز از هرگونه عیب و نقص پیراسته است، و از آنجا که خداوند متعال واجد همه کمالات وجودى به وجه اتم و اکمل است، طبعاً فعل او نیز کاملترین و نیکوترین فعل خواهد بود.
گذشته از این، مقتضاى حکیم بودن خداوند آن است که با وجود امکان خلق جهان احسن، غیر آن را ایجاد ننماید.
درخور ذکر است که آنچه در عالم طبیعت به نام شرور از آن یاد مى شود با نظام احسن هستى منافات ندارد و توضیح این مطلب در مباحث «توحید در خالقیت» خواهد آمد.
اصل دوازدهم
از آنجا که جهان آفریده و فعل خداوند است که حقّ مطلق است، حقّ و حکیمانه بوده و عبث و بیهودگى به آن راه ندارد. به این مطلب در آیات متعدد قرآن کریم اشاره شده است که یک مورد آن را ذکر مى کنیم:
(ما خَلَقْنَا السَّمواتِ والأَرضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاّ بِالحَقِّ)(احقاف/3): آسمانها و زمین و آنچه در بین آنها است را جز به حق نیافریدیم.
غایت انسان و جهان نیز آنگاه تحقق مى یابد که قیامت بر پا گردد، چنانکه امیر مؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید: «فإنّ الغایة القیامة».(1)
1 . نهج البلاغه، خطبه 190.
انسان از دیدگاه اسلام
اصل سیزدهم
انسان موجودى است مرکب از جسم و روح، که پس از مرگ، جسم او متلاشى مى شود ولى روح او به حیات خود ادامه مى دهد، و مرگ انسان به معناى فناى او نیست. از این جهت تا برپایى قیامت، در عالم برزخ زندگى خواهد داشت. قرآن در بیان مراتب آفرینش انسان، آخرین مرحله آن را که با نفخه روح در کالبد وى صورت مى پذیرد،با این جمله یاد مى کند:(ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ)(مؤمنون/14): آنگاه او را موجودى دیگر قرار دادیم.
نیز در آیات متعدد به حیات برزخى انسان اشاره مى کند و از آن جمله مى فرماید: (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوم یُبْعَثُون)(مؤمنون/100): و پیش روى (و یا پشت آنان) برزخ (1) است تا روزى که برانگیخته مى شوند. آیاتى که بر حیات برزخى گواهى مى دهند بیش از آنند که در اینجا نقل گردند.
اصل چهاردهم
هر انسانى با فطرت پاک و توحیدى آفریده مى شود، به گونه اى که اگر به
1 . جهان برزخ به نوعى پیش رو و به نوع دیگر پشت سر قرار دارد، از این جهت هر دو لفظ را به کار گرفتیم.
همین حالت پیش برود و عوامل خارجى او را منحرف نکنند، راه حق را خواهد پیمود. هیچ فردى از مادر خویش خطاکار، گنهکار، و یا بد سگال زاده نشده است، و پلیدیها و زشتیها جنبه عَرَضى داشته و معلول عوامل بیرونى و اختیارى است.وروحیات ناپسند موروثى نیز به گونه اى نیست که در سایه اراده و خواست انسان تغییر ناپذیر باشد. بنابراین اندیشه گناه ذاتى فرزندان آدم، که در مسیحیت کنونى مطرح است، بى پایه است.
قرآن کریم در این باره مى فرماید:(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللّهِ الّتی فَطَرَ النّاس عَلَیْها) (روم/30): بدون هیچگونه انحراف به چپ و راست، به آیین الهى روى آور که خداوند انسانها را بر اساس آن آفریده است. پیامبرگرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز مى فرماید:«ما من مولود إلاّ یُولد على الفطرة» (1): هیچمولودى نیست مگر اینکه بر فطرت پاک (توحید و یگانه پرستى) به دنیا مى آید.
اصل پانزدهم
انسان موجودى است مختار و انتخابگر، یعنى در پرتو قوه عقل پس از بررسى جوانب مختلف فعل، انجام یا ترک آن را برمى گزیند. قرآن کریم مى فرماید: (إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً)(انسان/3): ما راه را به او نشان داده ایم، او یا سپاسگزار است و یا کفران کننده.
نیز مى فرماید: (وَقُلِ الحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ) (کهف/29): بگو حق از جانب پروردگارتان نازل گردیده است. پس هرکس مى خواهد ایمان آورد و هرکس مى خواهد کفر ورزد.
1 . توحید صدوق، ص 331.
اصل شانزدهم
انسان به حکم اینکه از فطرتى سلیم برخوردار است، و داراى قوه عقل است که مى تواند خوب را از بد تمیز دهد و نیز از اختیار و انتخابگرى برخوردار است ـ روى این جهات ـ موجودى است تربیت پذیر، که راه رشد و تعالى و بازگشت به سوى خدا به روى او در همه زمانها گشوده است، مگر در لحظه اى (لحظه مشاهده مرگ) که دیگر توبه او پذیرفته نیست. از این جهت، دعوت پیامبران شامل همه افراد بشر بوده است، حتى افرادى مانند فرعون، چنانکه مى فرماید:
(فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلى أَنْ تَزَکّى * وَ أَهدِیَکَ إِلى رَبّکَ فَتَخْشى) (نازعات/18ـ19):اى موسى به فرعون بگو آیا مى خواهى تزکیه شوى و ترا به سوى پروردگارت هدایت کنم، تا خشیت یابى.
بر این اساس انسان نباید هیچگاه از رحمت و مغفرت الهى مأیوس گردد. چنانکه مى فرماید:
(لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنوبَ جَمیعاً) (زمر/53): از رحمت خدا مأیوس نشوید، که او همه گناهان را مى آمرزد.
اصل هفدهم
انسان به حکم اینکه از نور خرد و موهبت اختیار برخوردار است، موجودى مسئول است: مسئول در برابر خدا، در برابر پیامبران و رهبران الهى، در برابر گوهر انسانى خویش و انسانهاى دیگر و در برابر جهان. قرآن به مسئولیت بشر در آیات بسیارى تصریح دارد.
مى فرماید: (أَوفُوا بالعَهد إِنَّ العَهْدَ کانَ مَسْؤولاً)(اسراء/34): به پیمان
وفادار باشید که از پیمان سؤال مى شود.
نیز مى فرماید: (إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ وَ الفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً) (اسراء36): از گوش و چشم و دل سؤال مى شود.
باز مى فرماید:(أَیَحْسَبُ الإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً)(قیامت/36): آیا انسان گمان مى کند که به حال خود رها شده است.
و پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده است:«أَلا کُلُّکُم راع و کُلُّکم مَسْؤولٌ عن رعیته».(1)
اصل هیجدهم
هیچ انسانى بر دیگرى مزیت و برترى ندارد مگر از طریق کمالات معنوى که از آن برخوردار است. بارزترین ملاک مزیت و برترى نیز تقوا و پرهیزگارى در همه شئون زندگى است. چنانکه مى فرماید:
(یا أَیُّها النّاس إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَر وَأُنْثى وَجَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ أَتْقاکُمْ)(حجرات/13):اى انسانها ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را دسته ها و قبیله هاى گوناگون قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است.
بنابر این خصوصیات نژادى وجغرافیایى ونظایر آن از دیدگاه اسلام مایه برترى طلبى و تفاخر و تبختر نیست.
اصل نوزدهم
ارزشهاى اخلاقى، که در حقیقت اصول انسانیت بوده و ریشه فطرى
1 . مسند احمد:2/54; صحیح بخارى:2/284 (کتاب الجمعه، باب11، حدیث2).
دارند، اصولى ثابت و جاودانه اند، و گذشت زمان و تحولات اجتماعى سبب تغییر و دگرگونى آنها نمى شود. مثلاً زیبایى وفا به عهد و پیمان، یا نیکى را با نیکى پاسخ گفتن، امرى جاودانه است و تا بشر بوده و خواهد بود، این قانون اخلاقى دگرگون نخواهد شد. همچنین است حکم به زشتى خیانت و خُلفِ وعده. بنابراین، از دیدگاه عقل، در زندگى اجتماعى بشر یک رشته اصول وجود دارد که با طبیعت و سرشت انسان درهم آمیخته و ثابت و پایدار مى باشد.
آرى در کنار این اصول اخلاقى یک رشته آداب و رسوم نیز یافت مى شود که از شرایط زمانى و مکانى تأثیر پذیرفته و دستخوش تغییر و دگرگونى قرار مى گیرد، که ربطى به مبادى و اصول ثابت اخلاقى ندارد.
قرآن کریم به برخى از اصول عقلى و ثابت اخلاقى اشاره دارد، چنانکه مى فرماید:
(هَلْ جَزاءُ الإِحْسانِ إِلاّالإِحْسانُ) (الرَّحمن/60): آیا پاداش احسان، چیزى جز احسان است؟
(ما عَلَى المُحْسِنینَ مِنْ سَبیل) (توبه/91): برنیکوکاران نکوهشى نیست.
(فَإِنَّ اللّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ) (یوسف/90): خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى سازد.
(إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالعَدْلِ وَالإِحْسان وَ ایتاءِ ذِی القُربى وَ یَنهى عَنْ الفَحْشاءِ وَالمُنْکَر وَ البَغی)(نحل/90): خدا به دادگرى و نیکوکارى وکمک به خویشاوندان فرمان مى دهد و از پلیدى و زشتى و ستم نهى مى کند.
اصل بیستم
اعمال انسان، گذشته از اینکه در سراى دیگر پاداش یا کیفر دارد، در این جهان نیز خالى از پیامدهاى خوب و بد نیست.در حقیقت پاره اى از حوادث جهان عکس العملِ فعل او مى باشد، و این حقیقتى است که وحى از آن پرده برداشته و علم بشر نیز تا حدى بدان پى برده است. قرآن کریم در این باره آیات بسیارى دارد که دو نمونه را یادآور مى شویم:
(وَ لَوْ أَنّ أَهْلَ القُرى آمنُوا وَاتَقَوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِوَ الأَرضِ وَلکن کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ) (اعراف/96): هرگاه اهل آبادیها ایمان آورند و پرهیزگار باشند، درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنان مى گشاییم، ولى آنان (آیات الهى را) تکذیب کردند، پس ما نیز آنها را به کیفر اعمالشان رساندیم.
حضرت نوح به امت خود یادآور مى شود که میان پاکى از گناه و گشوده شدن درهاى رحمت الهى و فزونى نعمت خداوند رابطه اى برقرار است. چنانکه مى فرماید:(فَقُلتُ اسَْتَغْفِرُوا رَبّکُم إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماء عَلَیْکُمْ مِدراراً * وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوال وَبَنِینَ وَیَجْعَلْ لَکُمْ جَنّات وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً) (نوح10ـ12):(به قوم خود) گفتم از خدا طلب آمرزش کنید، او آمرزنده گناهاست، در این صورت از آسمان بر شما باران فراوان فرود مى فرستد. و با مال و فرزند شما را کمک مى کند. وبراى شما باغها وچشمه سارهایى پدید مى آورد.
اصل بیست و یکم
پیشرفت و عقبگرد امتها ناشى از عللى است که صرفنظر از برخى عوامل بیرونى، عمدتاً ریشه در عقاید و اخلاق و رفتار خود آنان دارد.این اصل با قضا و قدر الهى نیز منافات ندارد، زیرا این قاعده خود از مظاهر تقدیر کلى الهى
است. یعنى مشیت کلّى الهى بر این تعلق گرفته است که امتها از طریق عقاید و رفتار خود سرنوشت خود را رقم زنند. مثلاً جامعه اى که روابط اجتماعى خود را بر اصل عدالت و دادگرى استوار سازد، زندگى نیک و آرامى خواهد داشت، و امتى که روابط اجتماعى خود را بر خلاف آن قرار دهد، سرنوشتى ناگوار در کمین او خواهد بود. این اصل همان است که در اصطلاح قرآن «سنتهاى الهى» نامیده شده است. چنانکه قرآن مجید مى فرماید:
(فَلَمّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاّ نُفُوراً * اِسْتِکْباراً فِی الأَرضِ وَمَکْرَ السَّىِّء وَلا یَحِیقُ الْمَکْرُالسَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرونَ إِلاّ سُنَّةَ الأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَحْویلاً).(فاطر/42ـ43): آنگاه که بیم دهنده اى نزدشان آمد، جز دورى از بیم دهنده آنها را سودى نبخشید، به علت استکبار در زمین و نیرنگهاى زشت،(باید دانست که) نیرنگهاى بد جز نیرنگبازان را در بر نمى گیرد. آیا آنان جز سنتى که بر گذشتگان حاکم بود، منتظر چیز دیگرى هستند؟! در سنت خدا هیچ تحول و دگرگونى نمى یابى.
(...وَ أَنْتُمُ الأَعْلَونَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ...وَ تِلْکَ الأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ...) (آل عمران/139ـ140): شماها برترید اگر مؤمن باشید... و این روزها (پیروزى و شکست) را بین مردم دست به دست مى گردانیم.
اصل بیست و دوم
تاریخ بشر آینده روشنى دارد. درست است که زندگى بشر غالباً با نابرابریها و نابسامانیها همراه بوده است، ولى این وضع تا آخر ادامه نخواهد داشت، بلکه تاریخ بشر به سوى آینده اى روشن درحرکت است که در آن عدل فراگیر حاکم شده. و به تعبیر قرآن کریم صالحان، حاکمان زمین خواهند بود. چنانکه مى فرماید:
(وَ لَقَدْکَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ انَّ الأَرضَ یَرِثُها عِبادی الصّالِحُونَ) (انبیاء/105): ما در زبور پس از «ذکر» (شاید مقصود تورات باشد) نوشتیم که صالحان حاکمان زمین خواهند شد.
و نیز مى فرماید:
(وَعَدَ اللّهُ الّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الّذِینَ مِنْ قَبْلِهمْ)(نور/55): خداوند به افرادى از شما که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام دهند وعده داده است که آنان را در زمین خلافت بخشد، همانگونه که پیشینیان را خلافت بخشیده است.
بنابراین در آینده تاریخ و در گردونه مبارزه مستمر حق و باطل، پیروزى نهایى از آن حق است، هرچند به طول انجامد. چنانکه مى فرماید:
(بَلْ نَقْذِفُ بِالحَقِّ عَلَى الباطِلِ فَیَدْمَغهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ) (الأنبیاء/18): حق را بر سر باطل مى زنیم تا آن را درهم کوبد، پس ناگهان نابود گردد.
اصل بیست و سوم
انسان از دیدگاه قرآن کریم از کرامتى ویژه برخوردار است، تا آنجا که مسجود فرشتگان قرار گرفته است. چنانکه مى فرماید:
(وَ لَقَدْکَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیر مِمَّنْ خَلَقْنا تَفضیلاً) (اسراء/70): همانا بنى آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را در خشکى و دریا جاى داده و از طیبات روزى دادیم و بربسیارى از آفریده هاى خود برترى بخشیدیم.
با توجه به اینکه اساس زندگى انسان را حفظ کرامت وعزت نفس تشکیل مى دهد، انجام هرگونه کارى که این موهبت الهى را خدشه دار سازد از نظر
اسلام ممنوع است. به تعبیرى روشنتر، هر نوع سلطه گرى و سلطه پذیرى ناروا، اکیداً ممنوع مى باشد. امیر مؤمنان على(علیه السلام)مى فرماید: «ولا تکُنْ عبدَ غیرک وقدْ جعَلَکَ اللّهُ حرّاً»(1): بنده دیگرى مباش، وحال آنکه خدا ترا آزاد آفریده است.
نیز مى فرماید: «انّ اللّه تبارک و تعالى فوّض إلى المؤمن کلّ شیء إلاّ اذلال نفسه»: خدا کارهاى فرد با ایمان را به دست خود او سپرده (و او را در انجام و ترک آنها آزاد گذارده) جز خوار ساختن خویش را.(2)
روشن است که حکومتهاى مشروع الهى با این قانون منافات ندارد، چنانکه توضیح آن در بحث آینده خواهد آمد.
اصل بیست و چهارم
حیات عقلانى انسان از دیدگاه اسلام جایگاه ویژه اى دارد، زیرا برترى و ملاک امتیاز انسان از سایر حیوانات به قوه تفکر و نیروى خرد او است. از این روى در آیات بسیارى از قرآن کریم، بشر به تفکر و اندیشه ورزى دعوت شده است تا آنجا که پرورش فکر و تفکر در مظاهر خلقت را از ویژگى هاى خردمندان دانسته است. چنانکه مى فرماید:
(الّذینَ یَذْکُرُونَ اللّه قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلى جُنُوبِهِمْ وَیَتَّفَکرونَ فِی خَلْقِ السَّمواتِوالأَرض رَبَّنا ما خَلَقْتُ هذا باطِلاً) (آل عمران/192): آنان کسانى هستند که خدا را، ایستاده و نشسته و در حالیکه به پهلو خوابیده اند، یاد مى کنند و در آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند و مى گویند: پروردگارا این جهان را بیهوده نیافریده اى(آیات مربوط به لزوم تفکر و مطالعه در مظاهر خلقت و آیات الهى بیش از آن است که در اینجا نقل شود).
1 . نهج البلاغه، بخش نامه ها، شماره 38.
2 . وسائل الشیعه:11/424، (کتاب الأمر بالمعروف، باب 12، حدیث4).
بر اساس چنین دیدگاهى است که قرآن، انسانها را از پیرویهاى نسنجیده و کورکورانه از گذشتگان منع مى کند.
اصل بیست و پنجم
آزادیهاى فردى در قلمرو مسایل اقتصادى، سیاسى وغیره در اسلام مشروط به این است که با تعالى معنوى او منافات نداشته و نیز مصالح عمومى را خدشه دار نسازد. در حقیقت فلسفه تکلیف در اسلام همین است که مى خواهد با موظف کردن انسان، کرامت ذاتى او را حفظ نموده و مصالح عمومى را تأمین کند. جلوگیرى اسلام از بت پرستى و میگسارى و نظایر آن براى حفظ کرامت و حرمت انسانى است، و از اینجا حکمت قوانین کیفرى اسلام نیز روشن مى گردد.
قرآن کریم اجراى قانون قصاص را عامل حیات انسان دانستهو مى فرماید:(وَ لَکُمْ فِی القِصاصِ حَیاةٌ یا أَولى الأَلْبابِ)(بقره/179):اى خردمندان، قصاص حافظ حیات شما است.
پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «إنَّ المعصیة إذا عَمِلَ بها العبدُ سرّاً لم یضرّإلاّعامَلها، فإذا عمل بها علانیة ولم یُغیّر علیه أضرّت بالعامة»: هرگاه فردى به صورت پنهانى مرتکب گناه شود فقط به خود ضرر مى زند، ولى اگر آشکارا انجام دهد ومورد اعتراض واقع نشود به عموم ضرر مى رساند.
امام صادق (علیه السلام) پس از نقل حدیث مى افزاید:«ذلک انّه یُذِّلُ بعمله دینَ اللّه و یقتدی به أهلُ عداوة اللّه»:علت این امر آن است که فرد متظاهر به گناه با رفتار خود حرمت احکام الهى را مى شکند و دشمنان خدا از او پیروى مى کنند.(1)
1 . وسائل الشیعه:11/407، کتاب الأمر بالمعروف، باب 4، حدیث 1.
اصل بیست و ششم
یکى از مظاهر آزادى فردى در اسلام این است که در پذیرش دین اجبارى نیست، چنانکه مى فرماید: (لا إِکْراهَ فِی الدِّین قَدْتَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَىِّ) (بقره/256).زیرا دین مطلوب در اسلام، ایمان و باور قلبى است و این چیزى نیست که با عنف و زور در دل انسان جاى گیرد، بلکه در گرو حصول یک رشته مقدمات است که مهمترین آنها روشن شدن حق از باطل مى باشد. هرگاه این شناخت حاصل شود، در شرایط طبیعى، انسان حق را برمى گزیند.
درست است که «جهاد»یکى از فرایض مهم اسلامى است، ولى معناى آن اجبار دیگران به پذیرش اسلام نیست، بلکه مقصود از آن برطرف ساختن موانع ابلاغ پیام الهى به گوش جهانیان است تا «تبیّن رشد» تحقق پذیرد. طبیعى است چنانچه سوداگران زر و زور روى اغراض مادى و شیطانى مانع رسیدن پیام آزادیبخش دین به گوش جان انسانها گردند، فلسفه نبوت (که همانا ارشاد و هدایت بشر است) اقتضا مى کند که جهادگران هرگونه مانع ویا موانع را از سر راه بردارند، تا شرایط ابلاغ پیام حق به افراد بشر فراهم گردد.
از مباحث گذشته، دیدگاه اسلام در باره انسان و جهان روشن گردید. در این مورد اصول و نکات دیگرى نیز وجود دارد که در جاى مناسب خواهیم آورد. اینک به بیان دیدگاههاى اسلام در زمینه اعتقادات و احکام مى پردازیم.